Autoconverted from "27.srt"

برات سخت نيست؟

 

من خوبم . نگران شما م

 

خوبم. متاسفم که اين رو ميگم

 

ولي من نه احساس درد ميکنم ,نه تنهايي ونه سرما ويا غم براي اينکه پيش توام

 

منم همينطور . بزودي از اينجا ميريم پس شهامتتون رو از دست ندين

 

وقتي برم بيرون براتون يک عالمه غذاهاي خوشمزه درست ميکنم

 

کارهايي رو که نتونستم براي مادرم انجام بدم براتون انجام ميدم

 

حتما

 

!بياين بيرون

 

بانوي من

 

بله

 

(قسمت 27)

 

آقاي اوه حق داره که از آنها بازجويي کنه

 

چطور تونست اينجوري تموم بشه؟

 

... فرمانده گارد سلطنتي

 

احتمالا با ملکه صحبت کرده

 

احتمالا به ايشان گفته اين روش براي بازپرسي بهتره

 

...و از آنجا که ملکه از بانو هن و يانگ گوم طرفداري ميکنه

 

هيچ انتخابي وجود نداشت

 

شنيدين؟

 

بله شنيدم

 

بايد چکار کنيم؟

 

اگر آنها به اين مسئله پي ببرن...

 

تمام دروغهاي ما معلوم ميشه

 

... بهر حال ...من راجع بهش فکر ميکنم

 

همه خبر گردهم آيي رو شنيدن

 

من بايد الان برم

 

راه ديگه اي نيست؟

 

بهش فکر ميکنم

 

حالا شما ميتونين تشريف ببرين

 

اين تحت اختيارات آقاي اوه نيست

 

فرمانده گارد سلطنتي بايد

 

...اين اختيار رو داشته باشه

 

پس من نميتونم شما رو خبر كنم

 

ولي شما نمي تونين اينجا بمونين. پس تشريف ببرين

 

سعي ميکنم راهي پيدا کنم حتي اگه اين ماجرا تموم بشه

 

درباره اش شنيدي؟

 

بله

 

الان بايد چکار کنيم؟

 

اون حتي به همه دستور داده که

 

يک مدتي وارد آشپزخانه نشن

 

چرا از اين روش براي الان استفاده نمي کنين؟

 

همه اينجا هستند؟

 

بله قربان

 

شروع كنين

 

آيا همه مواد اوليه که مورد استفاده قرار گرفته، اينجا هست؟

 

بله.مرغابي ها و مواد اوليه دقيقا همان است که مورد استفاده قرار گرفته

 

بازشون كن

 

غذاها رو همونطور که اون موقع تهيه کردين، آماده کنين

 

چون پزشک ها ميگن اشکال از مرغابي هاست

 

و فرمانده گارد سلطنتي ميگن

 

که مرغابي هايي که گوگرد خوردن ،براي سلامتي مفيدترن

 

هيچ انتخابي نداريم جز اينکه خودمون اونارو امتحان کنيم

 

چون غذا بوسيله شما دو نفر تهيه شده پس دوباره اونارو درست کنين

 

نه بانوي من!هيچ کس نمي تونه...

 

الان وارد آشپزخونه بشه

 

براي همينه که من از تو چنين درخواستي کردم

 

بانو چويي يک پيغام فوري دارند

 

براي بانوي منشيها

 

ولي تعداد زيادي سرباز دارن تو محل نگهباني ميدن

 

... اگه سرزنش بشم

 

بانوي منشيها ازت حمايت ميكنه

 

... حتي اگه اينطور باشه

 

گفتي دلت مي خواست

 

از غذاي حلزون دريايي عاليجناب بخوري ,اينطور نيست؟

 

شروع كن

 

واقعا؟ ميتونم امتحان کنم؟

 

بخور

 

ميتونم دوباره امتحان کنم؟

 

البته. همش مال توئه

 

همه اين حلزونهاي دريايي؟

 

فقط بگو خوراك جينسه ميخواي

 

يا قارچ آب پز

 

انگشتر من رو هم ميخواي؟

 

آه،نه، همين خوبه

 

پس كاري كه خواستم انجام ميدي، درسته؟

 

چشم

 

من دستور داده بودم که هيچکس نياد تو

 

پس تو اينجا چکار ميکني؟

 

ملکه گفته که بررسي کنم اوضاع چطور پيش ميره

 

همه چي آماده است

 

بسيار خوب حالا بايد يکنفر رو انتخاب کنيم

 

که از غذاها بچشه

 

چرا تو امتحانشون نمي كني؟

 

من؟

 

براي اينكه تو مسئول غذاي عاليجناب هستي

 

درستش اينه که تو بايد اونارو امتحان کني

 

ولي...

 

نه. اون كسي هست كه در اين مسئله ذينفعه

 

چطور مي تونيم ازش بخواهيم كه اينكارو بكنه؟

 

بيا به يكي از سربازها بگيم كه اينكارو انجام بده

 

به همون دليل سربازها هم بايد مستثني بشن

 

به كدوم دليل؟

 

مگه نه اينكه شما داريم اينكارهارو انجام ميديم چون شما به يكي از ما مشكوكين؟

 

پس چطور از يکي از افراد شما بخواهيم که اين کارو انجام بده؟

 

و بقيه سربازها هم اونو ببينن

 

...خب کي رو بايد

 

اون چطوره؟

 

چون به هيچ گروهي وابسته نيست

 

بيا اينجا

 

نه

 

!چطور جرات ميکني

 

!دخالت نکن

 

علتش چيه؟

 

... اون

 

قربان،اون نبايد غذاهارو بچشه

 

درباره چي صحبت ميکني؟

 

من فکر نميکنم او بايد غذاهارو امتحان کنه

 

منظورت چيه؟

 

فقط اينکه فکر نمي کنم ما...

 

بتونيم به شخصي مثل اون اعتماد کنيم

 

پس کي بايد غذاهارو بچشه؟

 

همه افراد اينجا به اين قضيه ربط دارن

 

اجازه بديم اون غذاهارو امتحان کنه

 

تو كي هستي كه بدون اجازه اومدي اينجا؟

 

... من

 

او يكي از كاركنان اشپزخانه است

 

ملكه براي من يك پيغام داشت

 

من فكر ميكنم او خوب باشه

 

منم با ايشان موافقم

 

بيا اينجا

 

بايد هرچي ما ميگيم انجام بدي

 

اينهارو بخور

 

ببخشيد؟

 

زود باش و از اونها بخور

 

ما داريم ميگيم اينها رو بخور

 

...ولي اگه من از اينها بخورم مثل عاليجناب

 

نگران نباش اگه از حال بري ما اينجا يه پزشك داريم كه خوبت ميكنه

 

...ولي

 

بخورش. هيچ مشكلي پيش نمياد. زودباش

 

هي.. براي چي اون كارو كردي؟

 

آخه اون عموي يانگ رو است

 

ولي يانگ رو از بخش مهمانخانه چكار مي تونست بكنه؟

 

برام مهم نيست. يانگ رو با يانگ گوم خوب نيست

 

اونها به هر طريقي كه هست بايد از هم جدا شن

 

حدس مي زنم حق با توئه

 

خوبم

 

ظاهر آشفته خيلي بهتون نمياد

 

بانوي من ! شما تب دارين

 

من خوبم

 

نه بانوي من! سلامتي شما از وقتي كه اومدين اينجا بدتر شده

 

ببخشيد . ببخشيد

 

خواهش ميكنم يك كمي جعفري به ما بدين اون تب داره

 

ببخشيد

 

چيزي نيست

 

اصلا. من نمي خوام شما مريض بشين

 

نگران نباش. چون فردا از اينجا ميريم بيرون

 

فردا خوب ميشم

 

بانوي من! بانوي من

 

هونگ تب بالايي داره

 

واقعا؟

 

مطمئنين اون تبش بالاست؟

 

بله

 

اون به همون بيماري پادشاه دچار شده؟

 

بله

 

آه....

 

هونگ، تو مطمئني كه علت ديگه اي نداره؟

 

ممكنه سرما خورده باشي؟

 

من حتي نمي تونستم تصور كنم كه او به عنوان طعمه قرار گرفته

 

اين نظر كيوم-يونگ بود

 

اون يك نقشه تكميلي بود در مورديكه

 

نگهبان دربار عاليجناب انتخاب نميشد

 

بسيار خوب.من خيلي عصبي بودم چطور تو اينكارو كردي؟

 

من تو غذاي حلزون دريايي پيشاپيش دارو ريختم كه بخوره

 

همين كار رو براي نگهبان انجام دادم

 

خوشحالم كه هيچ مشكلي پيش نيومد

 

...،چطور تونستي با گفتن اينكه مرغابيهايي كه گوگرد خوردند كاملا سالمن

 

سعي كني اونارو نجات بدي؟

 

و چطور پزشكان شخصي از ما بهترن؟

 

...و اينكه حتي اگر افرادي باشن كه كاملا سالم باشن

 

غذا و دارو روي انها اثرات متفاوتي داره؟

 

چطور ادعا ميكني كه تمام اين اثرات رو روي تمام مردم ميدوني؟

 

بگو ببينيم چرا به اونا گفتي مرغابيهايي كه گوگرد خوردند

 

داروي كاملي براي داشتن يك زندگي سالم و طولاني هستند

 

تو شخصا يو يونگ-آم تبعيدي رو ميشناسي،نه؟

 

!... استاد يونگ-آم

 

!...ما متوجه شديم تو با دانشجويان سونگ-كيون ارتباط داري

 

و حتي قبلا يونگ-آم رو معالجه كردي

 

اون موضوع چه ربطي به اين داره؟

 

متاسفم اون فقط يك تصادف بود

 

من واقعا هيچ رابطه خاصي با آقاي يونگ- آم ندارم

 

پس چطور يونگ-آم رو معالجه كردي؟

 

.يكنفركه مي شناسم، از من خواست بنابراين منم اين كار رو كردم

 

بعدا متوجه شدم كه نمي بايست اون كار رو ميكردم. لطفا منو ببخشيد

 

كسي كه تو ميشناسي؟

 

بله. معاون ژنرال گارد سلطنتي

 

معاون ژنرال؟ منظورت مين يونگ-هو ئه؟

 

بله

 

چي داري ميگي؟

 

من دستور دادم مين-يونگ-هو به جئولا بره

 

من ديروزيك گزارش ازجاسوسان دريافت كردم

 

تو مطمئني اون معاون ژنرال بود؟

 

بله

 

چطور جرات ميكني اسم كسي رو ببري؟

 

يك كارگر رو فرستادم و احتمالا در مورد معاون ژنرال اشتباه كرده

 

آيا واقعا مين يونگ-هو در جئولاست؟

 

پس شما ميگين من دارم دروغ ميگم؟

 

بهرحال. من مسئول اين موضوع هستم

 

براي اينكه اين مسئله به امنيت عاليجناب مربوطه

 

...ولي بايد ببينيم به چه نتيجه اي ميرسيم

 

من نمي بايست به حرفاي اين پزشك اعتماد ميكردم

 

متاسفم

 

متاسفم قربان

 

من ميرم

 

قربان, اوضاع داره بد ميشه

 

چي؟ چي شده؟

 

فرمانده گارد سلطنتي دستور داده

 

که الان به اتاقش برين

 

بسيار خوب

 

سلام ! سلام

 

کي هستي؟

 

من مين يونگ - هو ، معاون ژنرال گارد سلطنتي هستم

 

ببندينش!

 

قربان!

 

قربان اينكار براي چيه؟

 

چرا دارين با من اينكارو ميكنين؟

 

اين تنها راهيه كه ميشه تو رو نجات داد

 

چي دارين ميگين؟ جوري بگين كه من متوجه بشم

 

يكي از كاركنان خانم بعد از خوردن مرغابي ها تب بالايي كرده

 

اين امكان نداره . خيلي از روستائيان اين غذا رو ميخورن و همه هم كاملا سالمن

 

پس چرا عاليجناب و اون خانم بعد از خوردن اونها مريض شدن؟

 

اين يك توطئه است

 

حتي اگه اينطوري باشه الان خيلي دير شده

 

اونها بخاطر كاري كه ما كرديم قدرت پيدا كرده اند

 

اونها سعي كردند از طريق يونگ-ام به پزشك شخصي دست يابند

 

در حضور من! اونها من رو هم دارن تهديد به مداخله مي كنن

 

ولي شما پيشخدمت مخصوص عاليجناب و

 

مسئول امنيت ايشان هستين

 

براي اونها ممكنه سخت باشه كه منو دچار دردسر كنن

 

ولي براي شما و افسران جوانتر، موضوع فرق ميكنه

 

اگه تو يا يكي ديگه گير بيفته، نمي تونه فرار كنه

 

و گارد سلطنتي دچار هرج و مرج ميشه

 

قربان حتي اگه اينطور هم بشه چطور ميتونين تسليم مردمي بشين كه

 

يونگ-آم و ديگران را بيگناه كشته اند؟

 

من يك افسر نظامي هستم

 

نمي خوام خودم رو درگير اين چيزها كنم

 

و هم اينكه نمي خوام تو رو از دست بدم

 

نه قربان لطفا منو ازاد كنين

 

من دانشجوي افسري چوسان هستم

 

مهم نيست كه چقدر خطرناكه ، من نمي تونم با اين ننگ زندگي كنم

 

اگر مجبور بشم ،خودم يه كاري ميكنم

 

به خاطر همينه كه ميگم نه

 

چطورميتونم اجازه بدم خودتو به خطر بندازي

 

چطور ميتونم به اونها اجازه بدم كه تورو بگيرن

 

وقتي دارن سعي ميكنن اون بانوان رو به يونگ-آم ارتباط بدن

 

فربان خواهش ميكنم نه! خواهش ميكنم منو ازاد كنين

 

تا زمانيكه اوضاع آروم نشده اينجا ميموني

 

قربان قربان نه

 

قربان

 

بذارين برم

 

چطور جرات ميكنين جلوي منو بگيرين؟

 

دهانش رو هم ببندين

 

ولم كنين ولم كنين

 

قربان! قربان!

 

چي باعث شده كه اين وقت ساعت تشريف بيارين اينجا؟

 

داشتم ميرفتم پيش پليس

 

براي چي؟

 

چيزي شده؟

 

شما گفتين مين يونگ-هو تو جئولا بود، درسته؟

 

بله

 

تو گفتي اين موضوع رو تاييد ميكني، درسته؟

 

بله. كاركنان من تاييدش كردن

 

مشكلي پيش اومده؟

 

بخاطر حرفيه كه پزشك گفت

 

فرمانده گارد سلطنتي داشت....

 

حرف اونو قطع ميكرد و پزشك گفت مين يونگ-هو اونو اونجا برد

 

اين امكان نداره. من مطمئنم كه اون در اون زمان در جئولا بوده

 

واقعا؟

 

و شخص تقريبا موثقي هم وجود داره

 

واقعا؟

 

بله و ما تصديق كرديم كه...

 

او يكي از شاگردان يونگ - ام در دانشگاه سونگ-كيون بود

 

اون كيه؟

 

او تو گارد سلطنتي است

 

بله. او محافظ بانوان دربار

 

در زمان مسافرت به چشمه هاي آب گرم بود با اينكه شيفت اون نبود

 

چي؟

 

اونو ميشناسين؟

 

ما ازقبل همه چيزو ميدونيم

 

او در زمان مسافرت شما به چشمه هاي آب گرم ، محافظ شما نبود؟

 

ما متوجه شديم كه تو قرار نبود در محل چشمه هاي آب گرم از اونه ا محافظت كني

 

پس چرا مواظب اين بانوان دربار بودي؟

 

چه ارتباطي با اونها داشتي؟

 

چه ارتباطي؟ من هيچ ارتباطي با اونها ندارم

 

پس چرا رفتي اونجا؟

 

چرا رفتي اونجا؟

 

يك تصادف بود

 

... من فقط داشتم رد ميشدم و

 

تصادف؟ تصادف؟

 

پس تو تصادفا مراقب بانوان بودي

 

و تصادفا مرغابيها رو براي عاليجناب آماده ميكردي

 

يو يونگ -ام تو رو مجبور به اينكار كرد؟

 

نه

 

پس تو با ميل خودت اون كارو كردي بنابراين تونستي يونگ-آم رو بالا ببري

 

از همون زمانيكه تبعيد شده بود سعي كرد پادشاه بشه؟

 

درباره چي صحبت ميكنين؟ من چطور ميتونستم چنين كاري بكنم

 

ايا تو وقتي در دانشگاه سونگ- كيون بودي ، بهترين شاگرديونگ - ام نبودي؟

 

آيا تو زمان كشتار، پشتيبان دانش آموزان سونگ كيون نبودي؟

 

نه! من هيچوقت چنين كاري نكردم

 

وقتي ازت يكبار بازجويي كنيم، اينو ميفهميم

 

هي! اون مرد رو بازجويي كنين

 

و همچنين بانوان دربار رو كه با اون روابط نامشروع داشت

 

هي! صندلي هارو آماده كنين

 

چطور ...چطور ميتونن بانو هن و يانگ گوم خيانت كار باشند؟

 

اين حرفها مزخرفه، به نظر هيچ كاري نمي تونيم بكنيم.... بانوي من

 

ميدونم

 

اينجا چه خبره؟

 

بانوي من، ما ميتونيم از بانوي منشيها درخواست كنيم

 

نه.... چرا نه؟

 

ما هم در محل چشمه هاي آب گرم بوديم

 

ما متهم نيستيم چون خوشبختانه

 

ما نه مرغابي خريديم و نه غذا هارو آماده كرديم

 

ولي اگه ما پا پيش بذاريم متهم به خيانت ميشيم

 

بانوي من

 

اين ، چيزيه كه تو قصر ه

 

وقتي آرامه، همه چي خيلي آرامه.ولي وقتي توفان مياد،

 

حتي آدمهاي بيگناهي كه دارن تو خيابون ها راه ميرن، گرفتارش ميشن

 

ما بايد تو اتاقهامون بمونيم و ملحفه هارو روي سرمون بكشيم

 

ولي... يانگ-گوم ... يانگ -گوم چي؟

 

چه اتفاقي براي يانگ- گوم و بانو هن ميفته؟

 

چون آقاي اوه بيشتر از اين چيزي نميدونه و زمانش هم داره تموم ميشه

 

احتمالا اين موضوع رو خيلي زود تمومش ميكنه

 

يعني چي ميشه؟

 

شايد مرگ

 

اونا بايد بميرن

 

من از اينكه عمه ام منو به چنين كاري وادار كرد، متنفرم

 

ولي حق با اون بود كه گفتتو بايد از ابتدا خودت رو رها كني

 

اگه ما اين كارو درست انجام داده بوديم و مايونگ رو براي هميشه جواب كرده بوديم

 

الان نمي بايست دو نفر مانند اونهارو از دست بديم

 

اكه ما اين كار رو درست و كامل انجام نديم دفعه بعد ميتونه 3 يا 4 نفر بشه

 

من حتي نمي خوام راجع بهش فكر كنم

 

بيشتر بريز

 

چقدر خودسرين

 

هي! دوباره شروع كن

 

بهتون ميگم

 

بهتون همه چيز رو ميگم

 

راستي؟ خب بگو

 

اون به من گفت اين كار رو بكنم

 

چي كار؟

 

اون به من گفت كه به مرغابي ها گوگرد بدم

 

كي؟

 

ها؟

 

بانو هن...

 

چطوري؟ اون كه هر روز تو قصره

 

هان؟

 

اين دانشجوي افسري جوان منو وادار به اين كار كرد

 

اون يه روز اومد پيش من و گفت كه به مرغابيها گوگرد بدم

 

تو! من قبل از اين هرگز تورو نديده بودم! كي من اين كار رو كردم؟

 

نمي دونم.... يه نفر به من گفت كه اين كاررو بكنم

 

خواهش ميكنم! خواهش ميكنم فقط منو بجاش بكشين! خواهش ميكنم ديگه منو شكنجه نكنين

 

پس اون تو رو وادار كرد، ها؟

 

اون به تو گفت كه عاليجناب به محل چشمه هاي آب گرم مياد

 

و اينكه بانوان دربار ميان و مرغابيهارو ميخرن درسته؟

 

بله! بله!

 

قربان اون داره بخاطر درد، دروغ ميگه

 

تو! بجاي اينكه از كارت پشيمون بشي داري سعي ميكني اين موضوع رو كه

 

يك روستايي بيگناه رو وادار به چنين كاري كردي حاشاكني؟

 

جرم شما روشنه

 

من اين موضوع رو گزارش ميدم بنابراين بانوان دربار و آجودان كلنل كيم گردن زده ميشن

 

من اين قضيه رو به عاليجناب گزارش ميدم ، صاحب مغازه مرغ فروشي رو به زندان بندازين

 

و از ديگران مدام بازجويي كنين تا به جرمشون اعتراف كنن

 

قربان!قربان!

 

يانگ-گوم هيچي نميدونه

 

ولي تو همه چي رو ميدوني؟

 

بله قربان ! فقط من راجع بهش ميدونم

 

يانگ-گوم فقط براي خريدن مرغابيها از دستور من اطاعت كرد

 

بانوي من!بانوي من! چرا دارين اينكارو ميكنين؟

 

اون داره دروغ ميگه .اون داره دروغ ميگه تا زندگي منو نجات بده

 

من و بانو هيچ چي راجع به اين مسئله نمي دونيم

 

ولي تاييد ميكني كه تو پيشنهاد اون مكان رو به عاليجناب دادي؟

 

بله قربان! يانگ گوم هيچي درباره اون نميدونه

 

تاييد ميكني كه تو درباره گوگرد تو مرغابيها خبر داشتي؟

 

بله قربان! يانگ گوم راجع به اين موضوع هم هيچي نمي دونه

 

او از اين چيزها خبر نداشت؟ اون بانوي دربار رو هم به زندان بندازين

 

پس حالا ما فقط مجبوريم ا زدو نفر اعتراف بگيريم

 

هي! اون بانوي دربار رو به زندان بندازين و صندلي هارو دوباره آماده كنين

 

قربان! قربان ! يانگ گوم هيچي از اين موضوع نميدونه

 

يانگ -گوم هيچي نمي دونه

 

بانوي من!بانوي من!

 

تو واقعا هيچي نميدوني،هان؟ تو هيچي از اين موضوع نمي دوني

 

بانوي من..!

 

نه بانوي من! نه بانوي من!

 

يانگ گوم هيچي راجع به اين موضوع نمي دونه

 

تويي، مگه نه؟ خود تويي

 

نه

 

خودتي ،تو!

 

تو هموني هستي كه باعث مرگ مايونگ شدي

 

و حالا داري من و يانگ-گوم رو هم به كشتن ميدي

 

نه ،شما خودتون باعث شدين

 

مايونگ ، تو و يانگ گوم شانس زنده موندن داشتين

 

اين من نبودم كه اونو از دستتون گرفتم ،بلكه خودتون بودين

 

به گناه عدم تكيه به من

 

به گناه عدم تعظيم در برابر قدرت ما

 

خواهش ميكنم بدون هيچ حرفي برو بيرون

 

خواهش ميكنم كمكم كن كه هرگز چنين كاري را دوباره انجام ندم

 

اگر مايونگ براي تو يك درده، براي من يك ترسه

 

خواهش ميكنم يانگ گوم رو نجات بده، اون هيچي نميدونه

 

اون حتي اون نامه رو نخوند

 

من راجع به اون موضوع چيزي بهش نگفتم ، اصلا باهاش صحبت نكردم

 

من هيچي نمي گم ، و مايونگ وهرچي تو با من كردي رو به گور ميبرم

 

خواهش ميكنم از زندگي يانگ -گوم چشم پوشي كن

 

او چطور ميتونسته خبر داشته باشه وقتي اصلا در اون زمان اونجا نبوده؟

 

او چطور ميتونسته بدون هيچ شاهدي اين كار رو بكنه؟

 

خواهش ميكنم نجاتش بده! خواهش ميكنم يانگ گوم رو نجات بده

 

يانگ- گوم ......

 

آجودان كلنل تموم كرد

 

بانوي من... چرا اين كارو كردين؟ چرا؟ اينجوري شما ميميرين

 

اگر من اين كار رو نكرده بودم هر دوي ما ميمرديم

 

ولي من نمي خوام بدون شما زندگي كنم پس منم با شما ميميرم

 

اينطوري حرف نزن

 

من اين راه رو انتخاب كردم تا تو بتوني زندگي كني و من بتونم بخاطر تو بميرم

 

به خاطر زنده موندن مايونگ، تو و من، يكي از ما بايد زنده بمونيم

 

يا من و يا تو، يكي از ما بايد زنده بمونه

 

يانگ گوم ، يادت باشه كه چرا بانو چويي داره سعي ميكنه از دست ما خلاص بشه

 

براي اينكه از ما ميترسه

 

ما سرچشمه زندگي هستيم . من مايونگ رو از مرگ نجات دادم

 

و مايونگ با مرگش تو را نجات داده و به سوي من فرستاده

 

من مجبورم دوباره تو رو نجات بدم تا آن آتش بتونه زنده بشه

 

و من و مايونگ رو نجات بده و افتخار و عزت رو برگردونه

 

من ميتونم صبر كنم. مايونگ هم منتظره

 

من نميخوام ...

 

من نمي خوام ديگه اين بار سنگين رو بدوش بكشم

 

اينبار...اين بار اگه برين منم ميرم

 

من از مادرم متنفرم كه منو در تمام زندگيم رها كرد

 

خيلي سخت بود و ديگه نمي خوام

 

واقعا ديگه نمي خوام . واقعا .واقعا...

 

اگه ميخواي اين چيزهارو بگي ، منو ديگه بانوي من صدا نزن

 

يانگ گوم نه اين كارو نكن ... چون اونوقت من نمي تونم با مايونگ روبرو بشم

 

من نمي تونم با مايونگ روبرو بشم حتي نياز ندارم كه نام مايونگ رو ببرم

 

يانگ-گوم، تو دختر مني. تو دختر مني

 

كدوم مادريه كه ميخواد دخترش رو به سمت مرگ بكشه

 

بانوي من .... ولي من....

 

زندگي كن. تو بايد زندگي كني

 

پس اونها اعتراف كردن؟

 

بله. آجودان كلنل هنگام بازجويي مرد و ...

 

بانو هن و صاحب مرغ فروشي به جرمشون اعتراف كردن

 

پس اينجوري تموم شد

 

مافوقها به آقاي اوه گفتند كه درباره نحوه مجازات اونها تصميم بگيره

 

يعني چيكار ميخواد بكنه؟

 

او الان ميتونه به يونگ-ام زخم بزنه، بنابراين به آرزوش رسيده

 

و پيشنهاد كرده كه بانو هن و يانگ -گوم را تا سطح خدمتكار تنزل رتبه بديم

 

نه

 

واقعا مجبوري اينكار رو بكني؟

 

احساس نميكنم كه لازم باشه بهتون بگم، ولي بانو هن و يانگ گوم

 

به حد كافي قدرت دارن كه من و بانو چوئي رو شكست بدن

 

با استفاده از اين فرصت.... راستي

 

اون گفت ما چيكار كنيم؟ او دوست داره گردن اونها زده بشه

 

به نظر ميرسه ماجرايي پشت اين قضيه است

 

براي اينكه اون از يك خانواده اي است كه مدتهاي طولاني توي قصر بودند

 

بايد داستانهاي بسياري باشه

 

بسيار خوب

 

قربان، دارين چيكار ميكنين؟

 

...من واقعا نمي خوام كه اينكار رو بكنم ولي دستورهاشون خيلي

 

به فرمانده گارد سلطنتي اطلاع بده كه من كارش دارم

 

بايد يه چيزي بهش بگم ،پس بذار برم

 

خواهش ميكنم، قربان! من نمي تونم آدمهاي بيگناه را به اين راه بكشونم

 

خواهش ميكنم اجازه ندين گردنشون رو بزنن

 

اين يك خيانت است. چطور ميتونستم راجع به حكمشون كاري بكنم؟

 

پس خواهش ميكنم نسبت به شاهداني كه جمع كردم كاري بكنين

 

اگر الان ما از اونها استفاده كنيم، هدف بعدي اونها خواهيم بود

 

پس خواهش ميكنم حداقل اجازه بدين من اين كارو بكنم

 

اجازه بدين من هدفشون باشم و تكه تكه بشم

 

من نميتونم اونها رو با بيكفايتي و اينطور ناراحت كننده از دست بدم

 

قربان، من چطور ميتونم خودم رو يك دانشجوي افسري بدونم؟

 

خواهش ميكنم! خواهش ميكنم حداقل از گردن زدن اونها جلوگيري كنين

 

نظر آقاي اوه اينه كه از شر آقاي يونگ-ام خلاص بشه

 

فقط شما ميتونين اين كارو بكنين. اين آخرين آرزوي منه .خواهش ميكنم اونها رو نجات بدين! قربان

 

اعليحضرتا! حالتون چطوره؟

 

هنوزخيلي خوب نشدن

 

خواهش ميكنم خيلي نگران نباشيد اين مربوط به سم بود

 

ولي بوسيله پزشكاني كه شمارا درمان ميكنن، به زودي سلامتيتون رو پيدا ميكنين

 

رنگ چهره تون هم به نظر بهترمياد

 

به خاطر همين من گزارش مربوط به نتيجه اين مسئله رو خدمتتون تقديم ميكنم

 

بانوي اول دربار واقعا به اين جرم اعتراف كرده؟

 

بله

 

اون مرد با يو يونگ-ام ارتباط داره؟

 

بله. اعليحضرتا ما متوجه شديم كه او شاگرد يو يونگ -ام است

 

او به شما خيانت كرده با اين حال شما خيلي رئوف بوده ايد

 

از آن زمان تاكنون پيروانش چنين اقداماتي رو انجام داده اند

 

شما بايد اونها رو اعدام كنين

 

اگه اونها رو رها كنين...

 

انجام بده

 

بله اعليحضرتا

 

بياين بيرون! ميخواهيم قضاوت كنيم

 

يو كوانگ-يو تبعيدي به خاطر ايجاد اختلال در دربار اعدام خواهد شد

 

آجودان گارد سلطنتي كه با تحريك اقدام به توطئه كرده

 

داره ميميره ولي گردن زده ميشود و خانواده اش به مقام خدمتكاري تنزل پيدا ميكنند

 

بانوان دربار بايك-يونگ و يانگ -گوم كه با آجودان كلنل همكاري داشتند

 

به مقام خدمتكار در جزيره جيو تنزل مي يابند

 

چه جوري ميتونه اتفاق افتاده باشه؟

 

من به طور جدي تقاضاي گردن زدن كرده بودم .ولي اونها فقط تنزل رتبه پيدا كردن

 

من فكر ميكنم به خاطرشاهدهايي بود كه مين يونگ- هو درباره تو وآقاي اوه معرفي كرد

 

احتمالا فرمانده گارد سلطنتي پشت اين قضيه بوده

 

ما نمي تونيم كاري بكنيم چون اون در جايي دور از دسترسه

 

ولي به محض برگشتنش ما بايد با او معامله كنيم

 

همه چي تموم شد. ديگه مزاحمي وجود نداره

 

فكر ميكردم تو بايد خوشحال باشي. چي شده؟

 

چيزي نيست

 

نگران نباش. غيرممكنه كه افرادي كه به مقام خدمتكاري تنزل پيدا كردن

 

به قصر برگردن. و تو افسرده اي

 

چون بانو هن بهتر از تو شد

 

تو فقط نياز داري كه در جاي بانوي اول آشپزخانه قرار بگيري

 

مطمئنا

 

بانوي من ! خواهش ميكنم اجازه بدين من از اينجا برم

 

يون-سنگ!

 

چرا؟

 

بهترين دوست من داره ميره به جيو با اينكه بيگناهه

 

با اينكه بيگناهه؟

 

درسته بانوي من

 

متاسفم بانوي من. چون بهترين دوستش بوده، عقلش رو از دست داده

 

حتي اگر اينطور باشه دادگاه تصميم گرفته و او متهم به خيانت شده

 

چطور جرات ميكني چنين حرفي بزني؟ تو هم ميخواي يك خدمتكار بشي؟

 

بله، من ترجيح ميدم يك خدمتكار باشم. خواهش ميكنم من رو هم يكي از اونها كنين

 

از وقتي 8 سالمون بوده با هم دوست بوديم، خواهش ميكنيم اجازه بدين باهاش خداحافظي كنيم

 

چقدر تو بچه اي!

 

بانوي من. خواهش ميكنم رحم داشته باشين و تقاضايشون رو اجابت كنين

 

من اونهارو خوب دلداري ميدم و برشون ميگردونم

 

بانوي من....

 

خواهش ميكنم تقاضاشون قبول كنين

 

وايستا تا من بيام! سريعتر بيا

 

يون- سنگ

 

اون داره مياد! يانگ-گوم!

 

يانگ-گوم!

 

يون-سنگ!

 

يانگ-گوم، منم باخودت ببر

 

من ترجيح ميدم يه خدمتكار باشم... ميخوام باهات بيام ،يانگ-گوم

 

بانوي من! بخاطر اومدن به اينجا ممكن بود سرزنش بشين

 

بانوي من، شما خوبين؟

 

بله خوبم

 

بانوي من، شما بايد سالم بمونين

 

بله، نگران نباش

 

چانگ-يي, فقط نخور، بلكه خوب ياد بگير

 

بانو مين، مواظب اونها باش . حتما

 

يانگ-گوم، من ميخوام باهات بيام

 

يون-سنگ، اين حرفو نزن ما دوباره همديگر رو ميبينيم

 

يانگ گوم

 

يانگ گوم

 

دوك-گو

 

يانگ- گوم....بانوي من

 

ما داريم ميريم! راهو باز كنين

 

يانگ-گوم ! بانوي من

 

يانگ-گوم

 

يون-سنگ

 

بانوي من! شما خوبين؟ بله نگران من نباش

 

ما تو بندر سوار كشتي ميشيم بنابراين قوي باشين، بانوي من

 

بسيار خوب

 

ببخشيد، ميتونيم يه كمي استراحت كنيم؟ بانوي من ساعات سختي داشته

 

كر ميكني داري ميري تعطيلات؟ تو محكوم به خيانتي.

 

در ثاني ما مجبوريم عجله كنيم تا به قايق برسيم

 

چيكار داري ميكني؟ عجله كن! بله قربان ! عجله كنين

 

بانوي من! شما خوبين؟

 

بلند شو! داره دير ميشه..

 

بانوي من! بياين رو پشت من. نه يانگ-گوم، تو هم مي افتي

 

خواهش ميكنم دستهامو باز كنين . چي؟

 

شما ميتونين دستهامو از پشت ببندين. سريعتر ميشه. خواهش ميكنم

 

بازش كن

 

متشكرم

 

بانوي من ، بياين پشت من. نه يانگ-گوم تو هم مي افتي

 

خواهش ميكنم، بانوي من.... يانگ-گوم، من سنگينم بذار بيام پايين

 

بريم

 

من سنگينم، يانگ-گوم . منو بذار پايين. اگر مجبور بشم شما رو تا جيو ميبرم

 

يانگ-گوم ، متاسفم كه تو زحمت افتادي . منظورتون چيه، بانوي من؟

 

بعد ازدست دادن مادرت ،ممكنه برات خيلي سخت گذشته باشه

 

من به تو اعتماد كردم. با وجوديكه يه بچه بودي ولي خيلي صبور بودي

 

من خيلي بهت سخت گرفتم و تمام شب مراقبت بودم كه مطمئن بشم

 

از من دور نميشي

 

واقعا اين كارو ميكردين؟

 

بد اخلاق بودم، نه؟ يانگ-گوم

 

بله

 

مردم تو رو درك نمي كنند. استعدادهاي تو در مهارت هايت نيست

 

بلكه درپافشاريهاي توست .تو ادامه ميدي

 

زمانيكه ديگران تسليم شده اند

 

تو بذر گلي هستي كه حتي وقتي به داخل يخ هم انداخته بشه ، شكوفه ميده

 

بنابراين بايد برات سخت باشه. ولي يانگ-گوم...

 

بله

 

فكر ميكنم من هم مجبورم ازت بخواهم حتي اگه من مردم ، تسليم نشي

 

بانوي من، اگه ميخواين چنين چيزهايي بگين، اصلا هيچي نگين

 

به زودي به بندر ميرسيم. ميتونين به محض سوار شدن به قايق لستراحت كنين

 

بله، درسته

 

بانوي من، تقريبا رسيديم پس لستقامتتون رو از دست ندين

 

باشه، حتما

 

دارين قدرتتون رو جمع ميكنين هوم؟ بله..

 

ميتونين در يا رو اونجا ببينين، نه؟ بله من اونو ميبينم..

 

بانوي من شما بايد درکنار من باشين. البته

 

بانوي من شما نبايد بخوابين.... البته كه نه

 

چشمهاتون بازه، درسته؟ بله...

 

بانوي من دستهاتون رو تكون بدين... پاهاتون رو هم

 

بانوي من، مراحل پخت ميگو رو برام بگين

 

روش پختي رو كه قبلا بهم ياد داده بودين كه چطوري مزه دارش كنيم رو فراموش كردم

 

برام بگين عجله كنين بانوي من

 

ميگو هارو بشور .و بعد؟

 

رگ پشتش رو بردار با چي؟ با چي؟

 

با استفاده از يك سيخ .و بعد؟ چي؟

 

نمك... نمك بپاش... بعد؟

 

يلنگ-گوم .. بعداز اينكه نمك پاشيديم؟

 

برگرد به قصر. بعد از نمك؟بعد از نمك؟

 

برگرد به قصر. بخار پزش كن هوم؟ بخار پزش كن هوم؟

 

يانگ-گوم

 

منو اين جوري صدا نكنين. مثل مادرم هنگام مرگش...

 

بانوي من. بانوي من

 

من در قصر خواهم بود

 

وقتي بر گردي من ازت معذرت خواهي ميكنم يانگ گوم

 

بانوي من. نخوابين.... تقريبا رسيديم. منو گول نزنين

 

چرا با من لينكارو ميكني؟ چرا همه با من اين كارو ميكنن؟

 

من چه اشتباهي كردم؟ من چي كار كردم؟

 

الان بايد چيكار كنم؟ الان چي؟

 

من دوباره شروع نمي كنم . ميخوام استراحت كنم

 

مادر حداقل توت وحشي هاي منو خورد. تو حتي اون محبت رو نداشتي

 

هرگز ديگه از دستوراتت اطاعت نمي كنم